Tuesday, November 14, 2006

گذري كوتاه بر ديواره علم كوه - مسیر 52لهستانیها

باشگاه كوهنوردي و اسكي دماوند

گذري كوتاه بر ديواره علم كوه
( بخش اول )
مسير 52 لهستانيها
کاظم فریدیان - افشین یوسفی
مرداد 82
به قلم: افشين يوسفي


درارائه اين گزارش برنامه، قصد جسارت به هيچ يك از سنگنوردان كشور نبوده و فقط نقل قولها و مسائلي بيان شده كه در حاشيه صعود مسير 52 قرار داشته است
با من بگريز ، از هياهوي تيره زمين، بر سرير سپيد آسمان
آنگاه كه پاي در فراسوي ابرها نهادي، خداي نيز با تو در نظاره خواهد بود


به نام خدا


مقدمه
سرزمين پهناور ايران مناطق كوهستاني بسياري دارد كه هر يك جاذبه ها و ويژگيهاي خاص خود را دارند . در اين ميان منطقه تخت سليمان و علم كوه با وجود كوههاي رفيع و يخچالهاي عظيم و ديواره هاي بلند به واقع بهشت كوهنوردان را رقم زده است . تا شخصي به آنجا سفر نكند و شگفتيهاي طبيعي آن را نبيند، نمي تواند تصور كند چقدر زيبا و با عظمت است.
تخت سليمان از شمال به كرانه هاي درياي خزر ،از شرق به رودخانه چالوس و از جنوب محاط به دره هاي الموت و طالقان و از غرب به طور سراسري به دره بزرگ و جنگلي سه هزار منتهي مي شود. به طور تقريبي مي توان از 35 قله بالاي 4000 متر در آن نام برد
مسيرهاي عمده دستيابي به قلل اين منطقه روستاي بزرگ رودبارك در شمال منطقه و دهكده هاي بانز و پراچان در جنوب و همچنين در غرب، آباديهاي ميانرود ، درجان و مران است . اين روستاها در دستيابي به قله هاي منطقه نقشي ارزنده دارند. مثلا كوهنورداني كه قصد اجراي صعود ديواره و صعودهاي شمالي منطقه را دارند بايد از مسير رودبارك عازم مطقه شوند، و كساني كه به صعود قله هاي جنوبي و مسيرهاي بدون درگيري فني تمايل دارند، به دليل دسترسي ساده تر مي توانند از پراچان يا آباديهاي كوچك دلير و نانز در جنوب شرقي منطقه صعود كنند


ديواره علم كوه
به جرات مي توان گفت كه ديواره شمالي علم كوه پر جاذبه ترين ديواره بلند ايران محسوب مي شود. اين ديواره از كف يخچال علم چال در ارتفاع تقريبي 4100 متر شروع و به قله علم كوه با ارتفاع 4860 متر كه خود دومين قله بلند ايران است ختم مي شود
معروفيت اين ديواره بيشتر به خاطر متراژ بالاي ديواره (تقريبا 800 متر از كف يخچال تا قله ) ، قرارداشتن در ارتفاع بالاي 4000 متر ، وجود يخچال هاي منحصر به فرد در منطقه و پاي خود ديواره و همچنين شرايط آب و هوايي سرد كوهستاني كه حاكم بر منطقه است مي باشد، كه همگي شرايط سختي را براي صعود ديواره فراهم مي سازند. در ضمن شهرت جهاني ديواره و صعودهاي متعدد تيمهاي خارجي و گشايش مسير توسط آنان در اين منطقه ، محبوبيت اين ديواره را براي سنگنوردان ايراني دو چندان كرده است.
از جمله مسيرهايي كه توسط تيمهاي خارجي بر روي اين ديواره باز شده اند ميتوان به ترتيب : مسير گرده توسط آلمانها، مسير گرده، توسط فرانسويها ، مسير لهستان روي ديواره شمال غربي ، مسير هاري روست ، مسير فرانسويها ، مسير 48 لهستانيها ، مسير 50 لهستانيها ،‌ مسير 52 لهستانيها ، مسير ايتالياييها و مسير ايتالياي 80 را نام برد.
در اين ميان تيمهاي ايراني نيز بيكار ننشسته و آنها هم مسيرهاي متعددي روي ديواره باز كرده اند كه از آن جمله مي توان به مسيرهاي شكوه ، آرش ، همدانيها ، انجمن ، كرمانشاييها و .... بر رو ي ديواره شمالي اشاره كرد .


مسيرهاي لهستانيها :
- لهستانيها در سال 1348 كار خود را بر روي ديواره شمالي با گشايش يك مسير روي رخ اول ديواره كه بعدها به مسير 48 موسوم شد، شروع كردند. مسيري كه تا سالها دست نخورده باقي ماند و تقريباً 20 سال بعد يعني در سال 1368 توسط يك تيم از باشگاه دماوند به طور كامل بازگشايي و صعود مجدد شد .
لهستانيها به عنوان نشانه صعود چهار عدد كارابين رنگي برروي يكي از آخرين تاقچه هاي طول آخر به يادگار گذاشتند كه 20 سال بعد توسط عباس علينژاد و هم طناب وي رضا رضا زاده (اولين صعود كنندگان اين مسير ) پيدا شد .
- لهستانيها دو سال بعد يعني در سال 1350 بار ديگر به منطقه باز مي گردند. اين بار آنها مسير خود را در حد فاصل رخ اول و رخ دوم در جايي موسوم به قيف مركزي باز مي كنند كه اين مسير هم به نام مسير 50 معروف مي شود، كه همين مسير هم تاكنون به دليل ريزشهاي مداوم سنگ داخل قيف و درجه ريسك بالا هنوز به طوركامل صعود نشده است.
- اين بار لهستانيها بعد از دو سال ديگر به علم كوه باز مي گردند و تك خال خود را بر روي ديواره به يادگار مي گذارند . سومين و آخرين مسير آنها به نام مسير 52 معروف است .

مسير 52 :
اين مسير همانطور كه از اسمش پيداست در سال 1352 توسط تيم لهستاني بر روي رخ دوم ديواره شمالي باز شد . اين مسير تقريبا از وسط يخچال پاي ديواره به صورت مستقيم به سمت بالاي كلاهك بزرگ و معروف لهستانيها پيش مي رود و بعد از گذشتن از كلاهك به سمت تاقچه قمقمه و از آنجا مستقيم به سمت برآمدگي سمت چپ قله به پيش مي رود.
در آن زمان كه مسير 52 باز شد، گشايش مسيرهاي كاملا مستقيم (دايركت سيما ) در اروپا باب شده بود كه اين مسير هم متاثر از همين سبك صعود بوده است .
به طور كلي مسير 52 را مي توان به دو قسمت تقسيم كرد :
1- قسمت پايين مسير كه از بالاي يخچال علم چال شروع شده و تا تاقچه قمقمه ادامه مي يابد .
2- قسمت دوم و بالايي مسير كه از تاقچه قمقمه تا قله است .
1- قسمت پاييني و اول مسير 52 به خاطر موقعيت مناسبي كه در ديواره دارد و به خاطر متراژ كم و به دليل شكل صعود مستقيم هميشه مورد توجه سنگنوردان متعددي قرار گرفته و همچنين يكي از مناسبترين مسيرها براي صعود زمستاني و صعودهاي انفرادي مي باشد، به طوري كه چند سال بعد از گشايش اين مسير ، يك تيم از باشگاه دماوند طي يك برنامه بلند مدت و طاقت فرسا اقدام به نصب دو طاقچه مصنوعي بزرگ بر روي اين مسير نموند كه اين طاقچه ها خود براي صعود زمستاني اين مسير طراحي شده بودند . همچنين اولين صعودهاي انفرادي موفق روي ديواره روي اين مسير بوده است . اولين تلاش براي صعود زمستاني ديواره علم كوه توسط اعضاي باشگاه دماوند و آخرين تلاش موفق آن در سال 80 توسط اعضاي دانشگاه شريف روي اين مسير صورت گرفته است . در ضمن حادثه سال 75 (سقوط مرحوم كامران امير سليماني از ديواره) در روي اين مسير رخ داده است.

2-صعود مسير 52 عمدتا با ادامه مسير فرانسويها از داخل قيف و يا به همراه يك مسير ديگر مانند مسير شكوه همراه بوده و سنگنوردان به دليل نا معلوم بودن مسير ترجيح ميدادند كه از تاقچه قمقمه به بالا از مسيرهاي ياد شده صعود كنند . به طوري كه نيمه بالايي مسير 52 سالهاي سال بر روي ديواره صعود نشده باقي ماند يا لااقل تلاشها براي صعود نيمه دوم مسير حداكثر به طول اول ختم مي شد* . به همين دليل بود كه داستانها وشايعات زيادي براي اين مسير بوجود آمد ، تا اينكه تقريبا 20 سال بعد دو سنگنورد معروف ( حسن نجاريان و محمود چوبريزان ) بعد از اتمام كلاسهاي مربيگري كه در منطقه برگزار مي شد از طريق مسير فرانسويها خود را به تاقچه قمقمه يعني ابتداي نيمه دوم مسير 52 رساندند و از آنجا ظرف مدت 6 ساعت خود را به قله رساندند
تا آن زمان اين اولين كرده اي بود كه نيمه بالايي مسير 52 را به طور كامل و مستند صعود مي كرد، و خبر اين صعود مثل توپ در كشور صدا كرد .
حسن نجاريان در گزارش برنامه خود، از نيمه دوم مسير به عنوان يك مسير سنگين و دشوار ياد كرد و بعضاً ميگفت كه مقدار زيادي از طولهاي اين مسير به دليل شكافهاي ريز فاقد مياني و مقداري از مسير ريزشي مي باشد كه بايد به صورت طبيعي و سولو(solo) صعود شود. (در همان سال حسن نجاريان گزارش و كروكي خود را در دفتر يادبود قرارگاه رودبارك ترسيم نمود كه آن گزارش و كروكي هنوز موجود مي باشد). اين تعاريف باعث شد تا سالهاي بعد كمتر كسي به فكر صعود نيمه بالايي مسير 52 نيفتد و فقط به نگاه كردن به آن از روي سكوي علم چال بسنده كنند.
در سال 52 ، لهستانيها بعد از اتمام مسير، طبق رسم قديمي خود دو عدد اسكاي هوك (SkyHook) به عنوان نشانه صعود روي يك ميخ درطولهاي انتهاي مسير به يادگار گذاشتند كه اين ابزارها تا 20 سال دست نخورده باقي ماند تا اينكه حسن نجاريان آنها را پيدا كرد*. پيدا شدن اين دو نشانه ثابت مي كرد كه تا به آن روز هيچ تيم ديگري تا آن قسمت از مسير بالا نيامده بود و ادعاهايي هم كه بعضاً در مورد صعود اين مسير مي شد را رد مي كرد .
(اولين بار نيمه دوم مسير 52 در سال 66 در هنگام گشابيش مسير شكوه رويت شد)
نقل قول از صحبتهاي حسن نجاريان


زمان مي گذشت و هيچ تيم ديگري حاضر به تحمل ريسك براي صعود اين مسير نشد ... سال 1378 بود. در مرداد ماه آن سال من به همراه چند تن از كوهنوردان باشگاه دماوند كه خود نيز عضو آنجا بودم، براي اولين بار راهي منطقه علم كوه شديم گذر از جاده پر پيچ و خم جاده چالوس ، دره هزار چم با ديواره هاي عظيمش ، درختان انبوه و جنگلي منطقه ، همه و همه براي من تازگي داشت . بعد از گذر از دره تنگ هزار چم به شهر مرزن آباد مي رسيم ، در اينجا از جاده چالوس جدا مي شويم و به سمت كلاردشت در پيچ و خم جاده و سر بالايي پيش مي رويم . بعد از رسيدن به شهر حسن كيف و خريد مواد غذايي دوباره سوار بر ماشين مي شويم و به سمت رودبارك پيش مي رويم . در روستاي بزرگ رودبارك استراحتگاه مجهزي براي كوهنوردان وجود دارد كه بيشتر به يك ميهمانسراي بزرگ شبيه است كه متعلق به فدراسيون كوهنوردي مي باشد . بعد از گذاشتن وسايل اضافي در قرارگاه رودبارك با گرفتن يك وانت نيسان عازم برير مي شويم . برير آخرين نقطه اي است كه جاده خاكي رودبارك در آنجا ختم مي شود و از آنجا به بعد مسير كوهپيمايي علم كوه شروع مي شود . با كوله هاي سنگين شروع به حركت مي كنيم. ابتداي مسير با گذشتن از يك پل چوبي و گوسفند سراي كنار آن آغاز مي شود . بعد از يك ساعت كوهپيمايي به پل آهني مي رسيم كه معروف به پيت سرا است اينجا آخرين نقطه اي است كه مي توان براي ادامه مسير آب برداشت . بعد از كمي استراحت به راه مي افتيم . بعد از طي مسافتي به گوسفند سراي ديگري مي رسيم كه از آن به سرعت عبور مي كنيم . در طول مسير قله اي چالون و سياه كمان در سمت چپ ما خود نمايي مي كنند. در ادامه مسير كه پيش مي رويم كم كم پيشاني معروف و سفيد رنگ يخچال علم چال نمايان مي شود كه همچون يك سد بزرگ خاكي ، عرض دره را پوشانده است . واقعاً ديدني بود، تا به حال چنين چيزي نديده بودم . در ادامه مسير به تابلو هاي راهنمايي هم كه از طرف فدراسيون نصب شده بود بر مي خوريم . بعد از گذشتن از آخرين تابلو ، كه تابلوي ليزونك بود كم كم به بالاي پيشاني يخچال مي رسيم ، از اينجا ديگر مي توان پناهگاه سرچال را ديد كه در فاصله صد متري از ما قرار داشت . اكنون 5 ساعت از كوهپيمايي ما گذشته بود
پناهگاه سرچال
پناهگاه سرچال در ارتفاع3850 متر و در بالاي پيشاني يخچال علم چال بر روي يال خاكي سياه غوك جنوبي و در ميان كوههاي تخت سليمان ، ميان سه چال و چالون واقع شده است . اين پناهگاه توسط فدراسيون كوهنوردي در سال 1342 ساخته شده و بعد ها مرمت ، بازسازي و گسترش يافته است. اكنون پناهگاه داراي چهار اتاق بزرگ و مجزا از هم مي باشد، كه هر كدام از اتاقها داراي تخت هاي يكسره و دو طبقه مي باشد . پناهگاه داراي دو دستشويي مي باشد كه طي مرور زمان تخريب شده و نياز به بازسازي دارد . در پناهگاه آب لوله كشي كه از يخچال گرفته شده است وجود دارد ، كه البته اين آب از ساعت 9 صبح به بعد به جريان مي افتد و با رسيدن تاريكي و سرما جريان آب آن قطع مي شود . از محل موقعيت پناهگاه سرچال، قلل تخت سليمان در غرب ، قلل چالون و سياه كمان در جنوب و قلل ميان سه چال ، علم كوه و خود ديواره در قسمت جنوب غربي نمايان است

اين اولين باري بود كه قله و ديواره علم كوه را مي ديدم، چقدر با عظمت و زيبا بود . شب را در پناهگاه مي مانيم . صبح روز بعد با كوله هاي سبك به سمت يخچال علم چال به راه مي افتيم . از كنار پناهگاه راه پاكوبي به سمت غرب ادامه دارد . بعد از گذشتن از آن كم كم به سمت يخچال مي پيچيم . شيب مسير بسيار كم و طول راه از سنگهاي كوچك و بزرگ يخچالي پر شده است. در زير اين لايه از سنگ و خاك، يخ وجود دارد و گاه گاهي هم صداي جريان آب از زير آن به گوش مي رسد . طول تقريبي يخچال علم چال 2هزار متر و عمق تقريبي آن يكصد متر مي باشد . اين يخچال عظيم از پاي ديواره شروع شده و با گذشتن از دره ما بين ميان سه چال و گردنه چالون و سياه كمان در پايين پناهگاه سرچال تمام مي شود (نقطه پاياني يخچال همان پيشاني يخچال است ) . بعد از طي مسافت تقريبا 2 ساعت در روي يخچال به پناهگاه خرابه مي رسيم . اين پناهگاه در سال 65 توسط فدراسيون كوهنوردي و بيشتر به خاطر صعود زمستاني ديواره و قلل منطقه ساخته شد، كه به خاطر انتخاب نا مناسب محل پناهگاه و حركت دائمي يخچال، اين پناهگاه كم كم رو به تخريب شدن گذاشته و اكنون ويرانه اي از آن بيشتر به جا نمانده است

در اين مكان ما به كمپ بچه هاي باشگاه بر مي خوريم كه از هفته قبل براي صعود ديواره و گرده به منطقه آمده بودند. بعد از احوال پرسي و رفع خستگي به همراه سرپرست تيم ديواره آنها ، (كيومرث كاوياني زاده )و چند تن از بچه ها به سمت سكوي علم چال به راه مي افتيم . سكوي معروف علم چال باقي مانده از پناهگاه فلزيي است كه در سال 1348 توسط فدراسيون كوهنوردي ساخته شده بود و چند سال بعد توسط بهمني كه از گردنه شانه كوه به پايين آمد، نابود ميشود و اكنون از آن، فقط سكوي بتني باقي مانده است كه محلي براي چادر زدن تيمهاي صعود كننده ديواره و گرده مي باشد . موقعيت اين پناهگاه در زير گردنه شانه كوه و در ارتفاع 4200 متري مي باشد و با پناهگاه علم چال تقريبا 300 متر فاصله دارد و از نظر دسترسي به ديواره از پناهگاه خرابه نزديك تر است
در اينجا بود كه با تعريف و معرفي مسيرهاي ديواره و تاريخچه صعودهاي آنها، براي اولين بار با ديواره علم كوه و مسيرهاي آن آشنا شدم
در آن روز مسير 52 چنين تعريف شد
”مسير مستقيمي كه لهستانيها در سال 52 با گذاشتن يك خط كش از پايين تا بالا آن را باز كردند . نيمه پايين مسير بارها و بارها صعود شده ، ولي نيمه بالايي آن فقط يك بار!!! به طور كامل صعود شده است . گشايش اين مسير يا كار آدم فضاييها بوده و يا كار آدمهايي كه قدرتي مافوق قدرت بشري داشتند . اين مسير به دليل داشتن شكافهاي بسيار ريز، ابزار خور نمي باشد و قسمتهاي زيادي از اين مسير ريزشي است ”
اين تعاريف تا مدتها مثل نوار در ذهن من پخش مي شد
”عجب آدمهاي غولي بودند..، واقعا جاي تحسين دارند ..،‌آيا ميشه منم بتونم يه روزي اين مسير رو صعود كنم …، پس تيم قبلي چطور تونسته بود اون رو صعود كنه ..، حتما يه چيزي هست كه سالهاست كسي سمتش نرفته ….”


سال 1380
دو سال گذشت . سال 1380 بود كه من به همراه چند نفر از سنگنوردان جديد باشگاه كه تمرينات خوبي روي ديواره هاي اطراف تهران داشتيم تصميم به طرح و برنامه ريزي براي صعود ديواره علم كوه گرفتيم . در آن سالها فقط سنگنورداني مي توانستند در باشگاه به ديواره صعود كنند كه سالها در حضور قديمي ترها سنگنوردي كرده باشند و از نظر آنان تاييد مي شدند . ما كه به قول بعضي ها !!! بي تجربگان اين كار بوديم تمرينات جديد خود را در حضور مربيان با تجربه خود(حسن جواهر پور و علي پارسايي) آغاز كرديم .
در آن زمان به دليل جوان بودن تيم ما و نداشتن تجربه كافي، برنامه ما با انتقادهاي زيادي روبرو شد . در آن موقع فقط كاظم فريديان تجربه ديواره علم كوه را داشت ، آن هم در زمستان سال قبل بر روي مسير انجمن .
بعد از انجام تمرينات بلند مدت و جمع آوري اطلاعات و كروكيهاي لازم يك تيم 7 نفره براي صعود ديواره آماده شد. در آخرين روزهاي حركت بوديم كه حسن جواهرپور هم با كوله باري از تجربه به تيم ما ملحق شد كه روحيه ما را دو چندان كرد .
مرداد سال 80 بود كه تيم وارد منطقه شد . در آن برنامه ما قصد صعود از مسير فرانسويها و مسير 52 - شكوه را داشتيم . .. دو كرده مسير فرانسه و دو كرده مسير 52 - شكوه
در آن برنامه كاظم فريديان به همراه هم طناب خود شهرام عباس نژاد مسير لهستان، شكوه و من و هم طنابم مسيرفرانسويها را انتخاب كرديم . در آن برنامه بود كه كاظم و هم طنابش شهرام در هنگام صعود از مسير شكوه كه از كنار سمت راست نيمه بالايي مسير 52 مي گذشت نيم نگاهي هم به مسير 52 داشتند و آن را به دقت بررسي مي كردند . در برنامه آن سال تيم ما علاوه بر صعود مسيرهاي ياد شده موفق به گشايش يك طول مسير روي ديواره نگين كه در چال غربي بود شد . اعضاي تيم گشايش ، من ،‌كاظم و علي پارسايي بوديم كه علي هم در روزهاي آخر برنامه در علم چال به ما ملحق شده بود


بعد از آن برنامه بود كه بت ديواره علم براي ما شكست و ديواره علم ديگر آن ابهت و وحشت قبلي را براي ما نداشت

سال 1381
با رسيدن بهار سال 81 تمرينات ما دوباره براي صعود علم كوه آغاز شد . اما اين بار قرار شد كه كار نو و جديدي را در منطقه انجام دهيم . با همين فكر بود كه كم كم سوداي صعود مسير 52 در ذهن ما نقش بست. البته در آن زمان ديگر ما سنگنوردان كم تجربه نبوديم (گشايش چند مسير در دره اخلومد ، گشايش مسير در ديواره اسك ، گشايش دو مسير در ديواره و آبشارسنگان. گشايش مسير روي ديواره نگين علم كوه ، گشايش مسير در ديواره هاي اطراف تهرا ن و …. ) اينها مسائلي بود كه به ما جرات مي داد تا به مسير 52 فكر كنيم
در آن زمان من ،‌كاظم فريديان و شهرام عباس نژاد ، نفرات اصلي اين برنامه را تشكيل مي داديم . البته هنوز مدت زيادي از اين تصميم ما نگذشته بود كه شهرام تصميم خود را براي صعود مسير 48 عوض كرد ولي همواره براي تهيه اطلاعات ولوازم در كنار ما بود.


اواخر مرداد سال 81 بود كه با جمع آوري لوازم مورد نياز و اطلاعات و كروكي هاي لازم به همراه يك گروه بزرگ از باشگاه كه قصد صعود ديواره ،گرده و عكاسي از منطقه را داشتند عازم منطقه شديم . در اين تيم بزرگ 6 نفر از بچه ها ديواره علم كوه را براي اولين بار تجربه مي كردند كه 3 نفر از آنها بانوان بودند. گروه ما بعد از رسيدن به سكوي علم چال و بر پا نمودن چادرها، صعود تيمها را برنامه ريزي كرد . روز اول يك كرده روي مسير فرانسويها ، روز دوم و سوم سه كرده روي مسير فرانسويها ، روز پنجم و ششم كرده آخر كه تيم ما بود براي مسير 52 به صورت كامل
در همان روزهاي اول برنامه بود كه من با خوردن غذاي مانده در كمپ بچه هاي گروه آرش كه براي شب نشيني پيش آنها رفته بودم دچار مسموميت غذايي شدم كه اين مريضي تا چند روز بعد هم به همراه دل پيچه ، اسهال وسردرد ادامه داشت،‌ به طوري كه از صعود خود منصرف شدم و در روز چهارم برنامه به همراه سه نفر از بچه ها ي تيم خودمان كه يكي از آنها پرستار بود راهي پايين شدم . در آن برنامه چنان بدن من ظرف آن چند روز ضعيف شده بود كه حتي در برگشت قادر به حمل كوله پشتي خودم هم نبودم و بچه ها به نوبت كوله من را تا پايين حمل مي كردند . در روزي كه نوبت به صعود ما رسيده بود، كاظم كه نمي خواست زحمات و برنامه ريزيهاي چند ماهه ما كه براي اين برنامه بود به هدر رود، با انتخاب يكي از نفرات تيم هاي روز اول كه او هم اولين تجربه خود را در علم كوه مي گذراند راهي مسير 52 شد ( البته با اين وضعي كه پيش آمده بود كاظم ديگر اطمينان زيادي به موفقيت خود نداشت، ولي باز به هر حال بهتر از اين بود كه دست خالي برگردند
كاظم در آن برنامه تصميم گرفت مسير را از پايين به طور كامل صعود كند . حتي صعود از كلاهك بزرگ را هم در برنامه خود داشت .
كلاهك بزرگ لهستانيها در نميه پايين مسير 52 قرار دارد و تقريبا بزرگترين عارضه روي ديواره است، به طوري كه اين عارضه از فاصله چند كيلومتري و از پناهگاه سرچال هم به راحتي قابل رويت مي باشد . اين كلاهك در داخل خود، به سه كلاهك كوچكتر تقسيم مي شود . اين كلاهك سالهاست كه به دليل دشواري صعود آن و همچنن به خاطر رول كوبيي كه مشهديها در كتيبه كنار آن انجام داده اند صعود نشده است و تمامي مياني هاي آن در معرض رطوبت و سرما فرسوده شده است

دشواري صعود كلاهك به همراه صرف وقت و انرژي زياد ، كوله هاي سنگين و عدم تجربه كافي هم طناب او، باعث شد كه كاظم بعد از صعود از كلاهك بزرگ و رسيدن به تاقچه قمقمه از ادامه مسير صرف نظر كند و به اتفاق از ادامه مسير فرانسويها و از داخل قيف مركزي به قله صعود كنند و بار ديگرمسير 52 صعود نشده و به صورت يك معما باقي بماند
سال 1382
چند ماهي از برنامه ناموفق سال 81 گذشته بود . تقريبا همه چيز فراموش شده بود، مخصوصاً كه چند وقتي هم بود كه درگير با مسئله حادثه غار ”پراو“ بوديم. ديگر كمتر به ديواره علم كوه فكر مي كرديم و تمرينات سنگنوردي هم كم كم داشت جنبه تفريحي پيدا مي كرد، تا اينكه كم كم هوا گرم شد و فصل سنگنوردي شروع شد. اوايل تير ماه بود كه دوباره صعود مسير 52 را با كاظم مطرح كردم . او هم كه امسال برنامه خاصي براي ديواره نداشت موافقت كرد، اما اين مرتبه با برنامه ريزي دقيق تر و پخته تر و با نگاه به گشايش مسير ، نه صعود مسير. با اين نگاه كه تو مسير هيچ مياني وجود ندارد و از ابتدا بايد آن را دوباره باز كنيم و با اين طرز تفكر كه (مسير غير قابل صعود وجود نداره …، مسير رو بايد به هر قيمتي صعود كنيم حتي اگر مجبور بشيم متر به متر مسير رو رول كوبي كنيم …،و …) در هفته هاي آخر تير ماه به تمرينات خاص گشايش مسير پرداختيم .
در همان زمان بود كه خبري از طرف شهرام عباس نژاد كه هنوز گاه گاهي برنامه صعود 52 را دنبال مي كرد به ما رسيد: ”يك تيم از بچه هاي شقايق كرج براي صعود مسير52 رفته اند و تصميم جدي براي صعود اين مسير دارند
البته هر چند كه اين خبر براي ما كه سالها بود براي اين مسير برنامه ريزي مي كرديم خوشايند نبود، ولي تاثير چنداني هم روي برنامه ما نگذاشت. ما كار خودمان را انجام مي داديم و كاري هم به برنامه هاي ديگران نداشتيم . تقريبا دو هفته مانده به حركت ، اين برنامه را به سرپرستي خودم و حضور كاظم فريديان كه به تازگي از درگيري برنامه حادثه غار ”پراو” بيرون آمده بود به باشگاه اعلام كردم و اين برنامه در جلسه هيئت مديره مطرح ،و با اجراي آن موافقت گرديد . بعد از تاييد اين برنامه از طرف با شگاه شروع به جمع آوري و تكميل وسايل مورد نياز خود نموديم . (جمع آوري ست كامل اسكاي هوك ، انواع ميخ از ريزترين تا درشترين آن . خريداري رولهاي P شكل ، و…. از جمله اين وسايل بودند). در همين روزها بود كه خبر ديگري از بچه هاي كرج به ما رسيد،آنها نتوانسته بودند مسير را صعود كنند
بعد از خريداري مواد غذايي و تكميل وسايل، روز يكشنبه 5 مرداد براي حركت از تهران تعيين شد . در روز قبل از حركت بود كه ناگهان خبر غافلگير كننده اي از طرف مسئول كميته فني باشگاه به ما رسيد : ” برنامه صعود شما از طرف باشگاه لغو مي شود و شما بايد تمامي وسايلي را كه از باشگاه به امانت گرفته ايد به انبار باشگاه باز گردانيد .” دليل اين مسئله هم نامه اي بود كه فدراسيون درقبال پيگيري حادثه غار ”پراو” به باشگاه داده بود و طي آن تمامي برنامه هاي رسمي باشگاه و جلسه هاي هيئت مديره تعطيل مي شد مگر با حضور نماينده رسمي تربيت بدني يا هيئت كوهنوردي استان تهران . اين نامه براي باشگاه چنان گران تمام شد كه تصميم به لغو تمامي برنامه هاي رسمي خود گرفت تا تكليف باشگاه به صورت دقيق تري روشن شود .
بعد از شنيدن اين خبر بود كه ما رايزني هاي خود را با دبير وقت باشگاه انجام داديم و در نهايت تصميم بر اين شد كه برنامه ما به صورت آزاد برگزار شود و وسايل باشگاه هم مي توانست تا آخر برنامه نزد ما امانت باقي بماند .

حركت بسوي علم كوه :

يكشنبه 5 مرداد : امروز بعد از ظهر قرار حركت ما به سوي علم كوه بود . فقط يك مشكل پيش آمده بود ، رولهايي كه خريداري كرده بوديم بزرگتر از سايز مته رولهاي ما بود . در حدود ساعت 3 بعداز ظهر بود كه كاظم به منزل ما آمد و به اتفاق و با وسايل به سمت كارگاه تراشكاري يكي از دوستانش رفتيم. در آنجا توانستيم رولها را به اندازه دلخواه تراش دهيم و مته ها را مطابق با كار خود آماده سازيم .
در حدود ساعت 6 بعدازظهر بود كه از كارگاه تراشكاري به سمت ايستگاه مترو تهران -كرج به راه افتاديم. وسايل و بارهاي ما جمعاً سه كوله پشتي بزرگ به وزن تقريبي 80 كيلو بود. (البته كمي هم شك داشتيم كه با آن وسايل زياد ما را درون مترو راه دهند). خوشبختانه به هر ترتيب كه بود خود را با مترو به كرج و ابتداي جاده چالوس رسانديم . در آنجا با سوار شدن به سواري هاي چالوس، رهسپار مرزن آباد شديم . هزينه كرايه ماشين براي هر دو نفر ما تا چالوس در آن روز 5000 تومان بود .
در حدود ساعت 12 شب بود كه به دوراهي مرزن ‌آباد رسيديم . در اينجا بايد از ماشين پياده مي شديم و با عوض كردن ماشين عازم رودبارك شويم . در آن موقع شب تقريبا هيج ماشيني به سمت رودبارك نمي رفت. بعداز گذشت نيم ساعت تنها ماشيني هم كه حاضر شد ما را به رودبارك برساند قرار كرايه هر نفر 2000 تومان را براي ما گذاشت !!!!. ما هم كه چاره اي جز قبول كردن نداشتيم سوار بر ماشين شديم و تقريبا در ساعت 1 بعد از نيمه شب به قرارگاه رودبارك رسيديم . با قرار قبلي كه كاظم با مسئول پناهگاه (آقاي فرضي)داشت شب درب قرارگاه را براي ما باز كردند و اتاقي كه براي ما در نظر گرفته بودند به ما دادند . هزينه هر شب ماني در پناهگاه براي هر نفر 1000 تومان مي باشد كه با توجه به امكانات قرارگاه قيمت مناسبي است . در آن شب به غير از ما، فقط يك تيم ديگر همداني در آنجا بود،كه آنها هم براي صعود ديواره و گرده آمده بودند .

دوشنبه 6 مرداد : ساعت پنج صبح بود كه زنگ ساعت به صدا در مي آيد . خواب آلود از خواب بلند مي شويم . ساعت 5:30 صبح با ماشين قرار داشتيم . صبحانه نخورده و با عجله اتاق را ترك كرديم. بعد از حساب و كتاب با دفتر قرارگاه سوار بر وانت نيسان مي شويم . ساعت 6 صبح بود كه به ”برير” مي رسيم . در آنجا يك قاطر انتظار ما را مي كشيد. ما براي بارهاي خودمان فقط يك قاطر كرايه كرده بوديم كه تازه آن يك قاطر زياد هم بود. بعد از سپردن بارها به راننده كه قاطرچي هم بود، راهي مسير پناهگاه مي شويم . بعد از گذشتن از پل چوبي ”برير” مسير را در پيش مي گيريم . 40 دقيقه نگذشته بود كه به پل آهني پيت سرا مي رسيم . در اينجا آن تيم همداني كه ديروز با ما در پناهگاه بودند را مي بينيم . آنها كمي زودتراز ما راه افتاده و در آنجا مشغول خوردن صبحانه بودند . ما كه هنوز صبحانه نخورده بوديم و غذايي هم براي صبحانه به همراه نداشتيم، (هر چه داشتيم بار قاطر كرده بوديم ). با هر ترفندي كه مي شناختيم، باب آشنايي را با آنها باز مي كنيم (البته اين بچه ها آنقدر هم غريبه نبودند و دورادور همديگر را مي شناختيم ) و در سفره صبحانه آنها شريك مي شويم . بعد از خوردن صبحانه به راه مي افتيم . چون كه كوله اي حمل نمي كنيم، با سرعت و بدون استراحت بچه هاي همدان را ترك مي كنيم و به سمت پناهگاه سرچال مي رويم . تقريبا ساعت 9:30 بود كه به پناهگاه مي رسيم . به دليل بيكاري و تا رسيدن قاطر ها 1 ساعتي را در پناهگاه مي مانيم . بعد از مشاهده قاطرها كم كم به راه مي افتيم. بعد از طي 2 ساعت حركت روي يخچال به نزديكي هاي پناهگاه خرابه مي رسيم . در آنجا اسماعيل متهير پسند را كه از بچه هاي آرش و دوست قديمي ما بود را مي بينيم كه يك توريست به همراه داشت و هر دو با كوله هاي سنگين به پايين مي آمدند. گويي كه آن دو منتظر قاطر بودند و وقتي كه مي بينند كه قاطر نيامده خود تصميم به حمل بارهاي خود مي گيرند كه همين امر موجب عصبانيت آن توريست خارجي شده بود . نزديك ظهر بود، وقتي كه آنها فهميدند قاطرها دارند بالا مي آيند همانجا ماندند و بساط نهار را آماده كرديم . بعد از خوردن نهاري كه اسماعيل با كنسروهاي اضافي خودشان به ما داد كم كم سر و كله قاطرها هم پيدا شد . با توجه به قراري كه داشتيم آنها بار ما را تا پناهگاه خرابه بالا آوردند . قيمت قاطر از پارسال تا به حال فرقي نكرده بود . بعد از حساب و كتاب با قاطر چي مبلغ 27 هزار تومان به وي بابت هزينه قاطر + كرايه وانت پرداخت مي كنيم .
در پناهگاه خرابه هيچ تيمي نبود . اكنون بايد به سمت سكوي علم چال راه مي افتاديم كه با اين جا تقريبا 15 دقيقه فاصله داشت . ما به رسم سالهاي قبل مي خواستيم چادر خود را روي اين نقطه برپا كنيم تا به ديواره نزديكتر باشيم . تقريبا بعد از5/1 ساعت تمام بارهاي خود را به سكو انتقال داديم . اكنون ساعت 2 بعداز ظهر بود و ما تمام كارهاي خود را انجام داده بوديم و در چادر مشغول استراحت بوديم.
طبق برنامه ريزي قبلي قرار بود كه فردا را استراحت كنيم و روز چهارشنبه براي صعود ديواره حركت كنيم . ولي با شرايطي كه پيش آمده بود و زودتر از معمول به سكو رسيده بوديم اين كار را ضروري ندانستيم و همان شب شروع به آماده كردن وسايل خود كرديم تا فردا صبح عازم ديواره شويم .


بعد از چيدن بارها در كوله پشتي با تعجب مي بينيم كه وزن بارهاي ما به 25 كيلو رسيد ؟؟؟؟.
چاره اي نيست ، بايد آنها را روي ديواره حمل كنيم . شب ، بعد از خوردن يك شام مفصل و چيدن وسايل، به داخل كيسه خوابهاي خود مي رويم تا استراحتي براي روز بعد داشته باشيم .

سه شنبه 7 مرداد : ساعت 5 صبح به زور از خواب بلند مي شويم، چون اصلا شب را خوب نخوابيده بوديم . ريزشهاي مكرر ديواره و صداي مهيب آن ،‌ارتفاع بالا و سرما خواب خوش را از ما گرفته بود ، ولي گويي اين مسائل اصلاً به كاظم اثر نكرده بود . بعد از جمع و جور كردن كيسه خوابها آماده خوردن صبحانه مي شويم . در آن موقع به دليل استفاده از آب يخچال به صورت خالص در روز قبل وضعيت مزاجي خوبي نداشتم و در هنگام خوردن صبحانه مدام حالت تهوع به من دست مي داد . از همين جهت بود كه از خوردن صبحانه صرف نظر كردم . بعد از جمع و جور كردن وسايل ساعت 6 صبح چادر را به سمت ديواره و يخچال ترك مي كنيم .


در شيب پايين يخچال به طناب ثابت پلاستيكي زرد رنگي مي رسيم كه براي حمايت بيشتر يومار خود را به آن مي اندازيم . اين طنابها از پاي ديواره تا پايين شيب يخچال ادامه دارد و هر سال توسط تيمهاي مختلف نصب مي شود و طول آنها تقريبا به 200 متر مي رسد و توسط چند كارگاه در نقاط مختلف مهار مي شود . بعد از رسيدن به گل سنگها (محلي قبل از رسيدن به ديواره) كاظم شروع به صعود مي كند ، اين طوركه پيداست طناب ثابت اين قسمت مربوط به چند سال پيش است و هنوز تعويض نشده ، خيلي خطرناك بود ،ولي چاره اي هم نداشتيم . كاظم بعد از رسيدن به كارگاه براي من طناب مي ريزد تا من ايمن تر صعود كنم چون ممكن بود هر لحظه طناب ثابتي كه روي آن يومار مي زدم پاره شود . بعد از عبور از گل سنگها حال فقط يك شيب بسيار تند برفي به طول 100 متر تا پاي ديواره باقي مانده بود . در اين زمان آفتاب هم يواش يواش از پشت گردنه چالون خود نمايي مي كرد . بعد از صعود از شيب برفي كه طناب ثابت آن ، ما را مستقيم به سمت مسير آرش هدايت مي كرد به پاي ديواره مي رسيم ،‌حالا بايد يك تراورس تقريبا 50متري به سمت راست ديواره انجام دهيم تا به پاي مسير 52 برسيم. هنوز چند متري در روي طناب ثابت ها حركت نكرده بوديم كه متوجه شديم ادامه طنابها در زير برف پاي ديواره مدفون شده است، پس بايد تراورس را از روي ديواره و به صورت كرده اي انجام مي داديم . با زدن چند ميخ وگذاشتن چند ابزار توانستيم به ابتداي مسير 52 برسيم . نفس راحتي كشيديم و آماده صعود شديم .ساعت 7 صبح بود، كم كم داشت وضعيت مزاجيم بهم مي ريخت . كمي دل پيچه داشتم . بعد از صعود طول اول كه به صورت طبيعي بود به اولين تاقچه مصنوعي كه بچه هاي باشگاه آن را در اويل دهه 60 آنجا نصب كردذه بودند مي رسيم. طول دوم را هم كه با دو كلاهك كوچك همراه بود رد مي كنيم . طول سوم كمي راحت تر به نظر مي رسد و مستقيم در زير كلاهك بزرگ ختم مي شود. واقعا كلاهك زيبا و با عظمتي بود ، چند دقيقه اي محو تماشاي كلاهك مي شويم ، چند متر بالا تر و دقيقاً داخل كلاهك دومين تاقچه مصنوعي قرار دارد كه ما با آن كاري نداريم . چون تصميم داشتيم با توجه به مشكلي كه در برنامه پارسال پيش آمده بود اين بار مسير خود را از كتيبه مشهديها كه در لب گرده كلاهك بود صعود كنيم . كتيبه صاف و صيقلي مشهديها را هم صعود مي كنيم ،


در هنگام صعود، مسير همدانيها در سمت راست ما با فاصله اي تقريباً 20 متري قرار دارد. از وضعيت مياني هاي آن كاملاً مشخص است كه اين مسير هم سالهاست كه صعودي به خود نديده است . به كارگاه بالاي كلاهك كه به صورت معلق ميرسيم . به اينجا كه مي رسيم ، اسهال و دل پيچه امانم رو بريده بود . كاملاً كلافه شده بودم . زمان نزديك ظهر بود ولي از آفتاب روي مسير ما خبري نبود . چاره اي نداشتم بايد خودم رو راحت ميكردم …… وضعيت مزاجي ام هر لحظه بدتر مي شد اما سعي مي كردم كه كاظم ازاين موضوع چيزي نفهمه . كم كم لرز هم به اين وضعيت اضافه شد كه سردي هوا و نبود آفتاب اين مسئله رو تشديد مي كرد ولي از آنجا كه برنامه سال پيش به دليل مريضي من ناموفق اجرا شد، اين بار سعي مي كردم كه خودم رو سرحال نشون بدم و اين مسائل رو به روي خودم نياورم . بر عكس وضعيتي كه من داشتم كاظم كاملاً سرحال بود . بنده خدا اون داشت جور مرا هم مي كشيد . طول بعد از كارگاه معلق با يك شيب منفي چند متري شروع مي شد . با توجه به وضعيتي كه داشتم اين طول را هم كاظم سرطناب رفت و من هم براي فرار از صعودشيب منفي تصميم گرفتم اين طول رو يومار بزنم ،‌اما برعكس شد اين كار باعث شد تا فشار زيادي به من بياد و حالم از اوني هم كه بود بدتر بشه . به كارگاه طول بعد (كارگاه مثلث )كه رسيديم كاظم ديگه نگران حال من شده بود . اينجا بايد تصميم مي گرفتيم كه به خاطر حال من فرود برويم و يا اينكه به صعود ادامه بدهيم تا به تاقچه قمقمه برسيم . در اينجا كاظم تصميم رو به عهده خود من گذاشت . (چندين ساعت فعاليت بدون وقفه ، سرما ،‌اسهال ، نخوردن صبحانه و نهار ، ارتفاع زدگي و … )با اين وضعيتي كه داشتم فرود رفتن از اين ارتفاع رو مناسب خودم نمي ديدم . تازه اگر هم فرود مي رفتيم تا 4 يا 5 ساعت ديگر هم به چادر نمي رسيديم ولي اگر صعودمي كرديم لااقل تا 2 ساعت ديگه مي تونستم توي تاقچه قمقمه استراحت كنم . تصميم به صعود مي گيريم . طول بعدي روكه صعود مي كنيم مي رسيم به تاقچه اي كه “سنگ لوزي” روي آن قرار داشت . اين سنگ هم يكي ديگر از عوارض ديواره است كه از پايين كاملاً قابل تشخيص است و از مشخصه هاي آن اين است كه اين سنگ اصلاً جزء ديواره نيست و به صورت جدا در روي تاقچه به صورت ايستاده قرار دارد ، اين سنگ به سنگ آينه يا سنگ معلق هم مشهور است . با صعود طول آخر به تاقچه قمقمه مي رسيم ، تاقچه اي آشنا براي كساني كه ديواره را صعود مي كنند . نفس راحتي مي كشيم . ساعت تقريبا 8 شب بودو هوا داشت كم كم تاريك مي شد .
13 ساعت تلاش روي ديواره با كوله هاي سنگين و وضعيت نا مناسب من. تقريبا ساعت 8:30 شب بود با كمي استراحت و خوردن نهاري كه ساعتها از زمانش گذشته بود و چاي داغ كمي حالم بهتر مي شود . با زدن كارگاه مناسب و آويزان كردن وسايل و ابزارهاي سنگين آماده خوابيدن مي شويم . به خاطر تجربه سالهاي قبل اين بار با وسايل كامل براي شب ماني آمده بوديم . شب هوا صاف و بدون باد بود ، سردي هوا هم چند درجه بالاي صفر بود . به غير از يك يا دو مرتبه اي كه با برخورد سنگ به تاقچه و كيسه خوابم !!!!!!!! از خواب پريدم مابقي شب رو به راحتي سپري كرديم.

چهار شنبه 8 مرداد :
ساعت 7 بود كه با تابيدن اولين اشعه هاي خورشيد بر روي تاقچه از خواب بلند مي شويم . با استراحتي كه ديشب داشتم حالم بهتر شده بود، فقط كمي ضعف داشتم . صبحانه را با خوردن يك كنسرو نخود و كمي شربت آ‎غاز مي كنيم .
كم كم وسايل رو جمع و جور مي كنيم و آماده صعود مي شويم . حالا بايد به دنبال نيمه گم شده مسير 52 بگرديم . با توجه به اطلاعاتي كه داشتيم، اين مسير در كنار سمت چپ مسير شكوه و در لب گرده اي شكل تاقچه قمقمه شروع مي شود . با ديدن يك ميخ در بالاي سرمان كه نيمي از آن هم بيرون بود مسير رو پيدا مي كنيم .اين ميخي بود كه گفته يكي از بچه ها مرحوم غدير يزداني در سالها پيش اون رو به عنوان نشانه در اين جا زده بود . ساعت 9 صبح بود كه مسير را شروع مي كنيم . طبق اطلاعات و كروكي كه داشتيم طول اول بارها صعود شده بود پس ما نبايد به مشكلي برخورد كنيم . قسمت سخت و غير قابل صعود از طول دو به بالاست . مسير طول اول داخل يك سجاف مثبت است كه كمي به سمت چپ منحرف مي شود و بيشتر قسمتهاي آن به صورت طبيعي صعود ميشود . با استفاده از ميخهاي مسير و چند ميخي كه خودمان مي كوبيم به كارگاه طول دوم مي رسيم .


ابتداي طول دوم كاملا مشخص است ابتدا يك ميخ سپس يك رول با صفحه اي كاملا براق ، اين رول مربوط به لهستانيها بود . طبق اطلاعات ما از طول دوم به بعد بايد مجبور به ميخ و رول كوبي شويم ، اما هر چه بالاتر مي رفتيم ميخ بود كه پشت سر هم در مسير قرار داشت و فقط چند جا مجبور به ابزار گذاري و ميخ كوبي شديم . ابتدا كمي تعجب كرديم، شايد مسير رو اشتباه آمده باشيم!!! ،‌ ولي به غير از مسير 52 و شكوه مسير ديگري اينجا نيست . بلاخره طول دوم هم كه مصنوعي صعود ميشد تموم شد . كارگاه طول سوم در زير همون سجاف و شيب منفي معروف قرار دارد كه صحبت صعود غير ممكن آن در بين سنگنوردان رواج داشت و در كروكي حسن نجاريان هم به وضوح كشيده شده بود . طبق كروكي حسن نجاريان ادامه مسير از داخل اين شيب منفي بود كه تمام سنگهاي آن ريزشي به نظر ميرسيد به طوري كه هر كدام از آنها هر لحظه امكان جداشدن داشت . هر چه داخل شيب را نگاه مي كنيم اثري از صعود تيم لهستان و تيم حسن نجاريان مشاهده نمي كنيم . اما آنجا تنها چيزي كه خود نمايي مي كرد شكاف موربي بود كه از لب گرده اين شيب و به سمت چپ بالا مي رفت و داخل آن چند عدد ميخ هم ديده مي شد. پس ادامه مسير از اين شكاف مورب است كه داخل آن ميخ هم بود . طول سوم را شروع مي كنيم . در طول سوم ما به ميخ و طنابچه اي برخورد مي كنيم كه قبلاً حسن نجاريان نشانه آن رابه كاظم داده بود. پس چگونه بود كه او ميگفت كه از داخل شيب منفي صعود كرده !!؟؟ در ادامه مسير ما باز هم به رولهاي لهستانيها برخورد مي كنيم ، پس نتيجه اين شد كه لهستانيها هم از اينجا صعود كردند نه از داخل شيب منفي . تا اينجا تنها مسئله اي كه ما را گاه گاهي آزار مي داد فاصله زياد ميانيها و صعودهاي طبيعي بود كه بايد هنگام صعود مصنوعي انجام مي داديم. وقتي به كارگاه طول چهار رسيديم تقريباً بعد از ظهر بود . در اينجا بعد از چند روز دوباره تيم همدانيها رو ديديم كه در حال صعود روي طولهاي آخر مسير هري روست بودند . اينجا تنها نقطه اي بود كه به بالاي اين مسير اشراف كامل داشت . با ديدن آنها كمي روحيه مي گيريم. وقتي از آن بالا به كف يخچال نگاه مي كرديم ، ديگر از اون خلوتي روزهاي قبل خبري نبود . نزديك آخر هفته بود و تيم هاي زيادي به منطقه آمده بودند . پناهگاه خرابه و سكوي علم چال پر بود از چادر هاي رنگارنگ كه از اين بالا به صورت لكه هاي رنگي ديده مي شدند .


طول چهارم مسير را هم شروع مي كنيم . فقط يك مسئله اي بود . از كارگاه به بالا دو شكاف ميخ خورده در جلوي ما قرار داشت كه از نوع ميخ هاي آن معلوم بود كه هر دو شكاف كار خود لهستانيهاست . اين همان شكافهايي بود كه حسن نجاريان هم به آنها اشاره كرده بود . بايد يكي را انتخاب مي كرديم . بلاخره بعد از مشورت ، شكاف سمت چپ كه تعداد ميخ بيشتري در آن نمايان بود انتخاب شد . بعد از صعود از شكاف به يك باره يكپارچگي ديواره بهم مي ريزد . اين نشانه اين بود كه ما در نزديكي ريزشهاي آخر ديواره هستيم . در اين قسمت ديگه نه ميخي بود و نه مياني . به خاطر لق بودن سنگها چيزي هم نمي شد در آن كار گذاشت . اين همان بيست متري بود كه بايد بدو ن مياني صعود شود . اين طول را هم كاظم سرطناب رفت . مي دانستم كه این طول مسير 30 متر بيشتر نيست پس كاظم بايد با توجه به مقدار طنابي كه داشت به كارگاه مي رسيد ، اما اين طور نشد، طناب كم كم به انتهاي خودش رسيد . هر چه داد مي زدم كاظم صداي مرا نمي شنيد و مدام به طناب فشار مي آورد . نيم ساعتي گذشت ،‌ ديگه از كاظم و فشاري كه به طناب مي آورد خبري نبود . كمي نگران شدم . “نكنه براي اون اتفاقي افتاده باشه” . “شايد هم در حال كارگاه زدن باشه” . تو همين فكرها بودم كه صداي كاظم رو از فاصله خيلي نزديك شنيدم كه گفت : حمايت آزاد . خيالم راحت شد . ولي چرا اينقدر صدا نزديك بود . اهميت ندادم و آماده صعود شدم.بعد از صعود از شكاف به آخرين مياني كه يك گوه چوبي خوش تراش بود رسيدم . از اينجا به بعد بايد در قسمت ريزشي ها صعود مي كردم . با احتياط زياد از سنگ هايي كه انگار با دقت تمام روي هم چيده شده بودند بالا رفتم . سعي مي كردم سنگي به پايين نيندازم چون به غير از ما ممكن بود تيمهاي ديگري هم روي ديواره باشند . بعد از تمام شدن قسمت ريزشي به كارگاه طول پنجم رسيدم كه فقط در آن يك اسلينگ آويزان بود . اكنون فهميدم كه كاظم دو طول آخر رو يكجا صعود كرده است . اين همان كارگاهي بود كه با مسير شكوه مشترك بود . كارگاه با سيم بكسل و ميخ ترميم شده بود . اين سيم بكسلها كار تيم دانشگاه شريف بود كه مسير شكوه را براي صعود زمستاني سال قبل خود آماده كرده بودند . طول پنجم مسير 30 متر و از قطعات بزرگ سنگ پر شده است و تا چند متري زير قله بالا مي رود . طول مسير با سيم هاي بكسل و ميخ ثابت گذاشته شده بود كه سعي مي كردم با آنها كاري نداشته باشم . بلاخره بعد از صعود به كاظم رسيدم كه در پايين تر از گارگاه مشغول حمايت من بود . اون كه طول چهار و پنج رو يكي كرده بود، در اواخر طول پنج، طناب كم آورده و به كارگاه بالاي ديواره نرسيده بود و به همين دليل از طناب رابط خود براي ادامه صعود استفاده كرده بود و بعد از رسيدن به كارگاه، طناب فرود ريخت و پايين آمده بود تا هم بتواند مرا حمايت كند و هم بتواند با من ارتباط كلامي داشته باشد . اكنون هر دوي ما در كارگاه زير قله بوديم و چند متري بيشتر با قله كه از سنگهاي خرد و ريزشي پر شده بود فاصله نداشتيم . تا به حال اينقدر از صعودمان احساس رضايت نكرده بوديم . باورمون نمي شد كه توانسته بوديم مسير 52 ،غول ديواره علم كوه رو صعود كنيم . همديگر رو در آغوش گرفتيم و با هم روبوسي كرديم و طبق رسم قديمي سرهامون رو به هم كوبيديم (البته با كلاه كاسك).
اكنون ساعت 6 بعدازظهر بود . صعود ما از صبح تا الان 9 ساعت طول كشيده بود . وقت زيادي نداشتيم ،پس به سرعت وسايل رو جمع كرديم وبه زور داخل كوله ها جا داديم و چند تا عكس يادگاري روي قله انداختيم و به سرعت راهي مسير سياه سنگها و در نهايت يخچال علم چال شديم تا قبل از تاريكي هوا بتونيم خودمون را به چادر برسانيم .

)

ساعت 6:30 بعدازظهر روز چهارشنبه از روي قله به سمت پايين به راه افتاديم . به خاطر تغذيه نامناسب، هر دوي ما ضعف زيادي داشتيم ولي به هر نحوي كه بود خودمان را به پناهگاه فلزي و مخروبه سياه سنگها رسانديم . در اونجا تنها كمپوت آناناسي كه به همراه داشتيم را خورديم . اين كمپوت را يكي از بچه هاي باشگاه قبل از حركت در تهران به ما داده بود. بعد از رد كردن تيغه هاي سنگي سياه سنگها، هوا كم كم داشت تاريك مي شد . به هر زحمتي كه بود از شيب برفي پاي گردنه چالون پايين آمديم و به كف يخچال رسيديم . كاظم كه وضعيت بدني بهتري از من داشت به سرعت راهي سكوي علم چال شد و من هم با فاصله زياد از اون تلو تلو خوران حركت مي كردم . ساعت 9:30 شب بود كه به چادر رسيديم . در مدتي كه نبوديم 2 چادر ديگر هم به سكو اضافه شده بود . وسايل رو روي زمين ريختيم و داخل چادر مثل جنازه از حال رفتيم . در اون شب تنها چيزي كه توانستيم بخوريم يك قوري بزرگ چايي شيرين بود . تا به حال اينقدر از خوردن چاي لذت نبرده بودم .
پنجشنبه 9 مرداد : ساعت 8 صبح بود كه ناگهان با صداي بلند داد و فرياد و لگدهايي كه به چادر مي خورد از خواب پريديم . بله اين صداي بچه هايي بود كه در روز قبل به منطقه رسيده بودند و شاهد صعود ما روي مسير بودند . با سلام و احوال پرسي آنها و تبريك گفتنشان بود كه كم كم خواب از چشمانمان دور شد. اكنون به قول علي پارسايي ما چندمين صعود غير مستند!!!! و يا دومين صعود مستند!!! اين مسير رو انجام داده بوديم و در ضمن اولين تيمي بوديم كه توانسته بوديم اين مسير رو به صورت مستقيم و يكسره صعود كنيم .
در همين زمان بود كه سر و كله رضا خوشدل (سنگنورد معروف مشهدي ) هم پيدا شد . چند سالي بود كه نديده بودمش . كلي خوشحال شديم . او امسال براي گشايش مسير روي ديواره نگين آمده بود و قصد داشت كاري كه ما در دو سال پیش نيمه كاره رها كرديم ،تكميل كند. او هم يكي از كساني بود كه ميگفت روي مسير 52 فعاليت داشته است. با صحبتهايي كه با او انجام داديم گفت كه او هم سالها قبل از طول اول به دليل نداشتن ابزار مناسب و كافي فرود آمده بود.
البته تيم ديگري هم از گروه آرش به سرپرستي حسين هيزم كار(ركورد دار صعود ديواره علم كوه)كارهايي را روي مسير 52 انجام داده بود . البته او مي گفت كه چند روز قبل از صعود حسن نجاريان ، به همراه دو نفر ديگر تا انتهاي طول دوم صعود كرده بود و مسير را تا آنجا آماده كردنده بودند و در آنجا به دليل كمبود زمان و وسايل مناسب ، مقداري وسايل خود را در آن نقطه گذاشته و به پايين فرود آمده بودند كه در روز بعد حسن نجاريان به همراه وسايل آنان توانسته بود مسير را تمام كند .
البته بعدها هم شنيديم كه مرحوم حسن زرافشان (سنگنورد و مربي فقيد قزويني)بعد از خبر صعود ما عنوان کرده که نيمه بالايي مسير رو چند سال پيش صعود كرده بود .
ولي به چه دليل هيچ گزارشي از فعاليت و صعود خود ارائه نكرده بود !!!!؟؟؟؟ و اينكه چند ماه بعد از صعود تيم ما اين مسئله عنوان شد!
به هر حال مسير 52 بار ديگر هم صعود شد و تمام داستانهايي كه براي اين مسير ساخته شده بود با صعود ما شكل ديگري يافت .
از همه اين حرفها كه بگذريم دست آخر بايد بگويم كه صعود كردن يا نكردن اين مسير هيچ گونه ملاكي جهت ارزيابي بچه هاي سنگنورد نبوده و نيست و هيچ ارزشي از كار و بزرگي آنان كم نميكند .
در آخر سر هم با اين نوشته محمد نوري در كه دردفتر يادبود قرار گاه رودبارك بعد از صعود زمستاني ديواره علم كوه نوشته است گزارش را پایان میدهم :

((دست آخر.... كوله بارآموخته ها و آزموده هاي پيشقدمان كه حاصل سالها تلاش آنان در اين عرصه بوده و گام به گام به پيش آورده بودند، به تيم ما رسيد ))

جمعه 10 مرداد : امروز كاظم دوباره براي صعود مسير هاري روست با دو نفر از بچه هاي سنندج عازم ديواره شد. من هم به همراه دو تا از بچه ها كه براي صعود يخچال اسپيلت آمده بودند راهي رودبارك مي شوم تا خبر سالم بودن تيم و صعود موفقيت آميز آن را به تهران برسانم .

1 comment:

Shahram Abbasnejad said...

salam
afshin motshakeram.ziba bood...
albate kash ye krooki fani va ax ham mizashti ta bishtar hal konim.
shahram abbasnejad